کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوچ
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (اِ.) حرکت عده ای از جایی به جایی .
-
کوچ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) لوچ و احول .
-
کوچ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) جغد، بوم .
-
واژههای مشابه
-
کوچ نشین
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ تر - فا. ] 1 - (ص فا.) مهاجر. 2 - (اِمر.) محل کوچ ، مرکز مهاجرت .
-
جستوجو در متن
-
کوچیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) کوچ کردن .
-
ترحل
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ حُّ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن .
-
رحل
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، رحلت کردن .
-
رحیل
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (مص ل .) کوچ کردن ، کوچیدن .
-
رخت برگرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ. گِ رِ تَ) (مص ل .) کوچ کردن .
-
ظعن
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (مص ل .) رفتن ، کوچ کردن .
-
قشلاق
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ تر. ] (اِ.) گرمسیر، محل گرم که در زمستان به آنجا کوچ کنند.
-
کاج
فرهنگ فارسی معین
(ص .) دوبین ، لوچ . کاچ ، کاژ، کوچ هم گفته شده است .
-
مرحل
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ) [ ع . ] (اِ.) آنجا که کوچ کنند؛ مسکن .