کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوشش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کوشش کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) جد و جهد کردن .
-
جستوجو در متن
-
اهتمام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - توجه کردن . 2 - کوشش کردن . 3 - تیمار داشت .4 - کوشش ، ج . اهتمامات .
-
خودکشی
فرهنگ فارسی معین
( ~. کُ) (حامص .) 1 - خود را به وسیله ای کشتن ، انتحار. 2 - (کن .) کار زیاد کردن ، کوشش بسیار کردن .
-
تخشیدن
فرهنگ فارسی معین
(تُ دَ) (مص ل .) کوشیدن ، کوشش کردن .
-
سعی
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - کار کردن ، کوشش کردن . 2 - قصد کردن . 3 - دویدن بین صفا و مروه .
-
مجاهده
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ دِ) [ ع . مجاهدة ] (مص ل .) کوشش و سعی بسیار کردن .
-
تقلا
فرهنگ فارسی معین
(تَ قَ لّ) [ ع . تقلی ] (مص ل .) کوشش و تلاش کردن .
-
کد
فرهنگ فارسی معین
(کَ دّ) [ ع . ] (مص ل .) کوشش کردن ، رنج بردن در کار.
-
جان دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - مردن . 2 - مجازاً، نهایت تلاش و کوشش را کردن .
-
استقصاء
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کوشش تمام کردن . 2 - (اِمص .) پی جویی ، تفحص .
-
اجتهاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سعی کردن ، کوشیدن ، 2 - (اِمص .) سعی ، کوشش . 3 - استنباط مسایل شرعی از قرآن و حدیث .
-
ورزه
فرهنگ فارسی معین
(وَ زَ)(اِ.)1 - کار کردن . 2 - مهارت . 3 - حصول . 4 - کوشش . 5 - زراعت . 6 - صنعت ، حرفه .
-
تجنیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - از جنس هم قرار دادن 2 - با چیزی مانند شدن . 3 - در ریاضی عدد صحیح را هم جنس عدد کسری کردن . 4 - در علم بدیع از صنایع لفظی است و در آن کوشش می شود الفاظی در کلام آورده شود که دارای صورت یکسان و معنای متفاوت باشند.
-
تهالک
فرهنگ فارسی معین
(تَ لُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باز افتادن ، افتادن ، تساقط . 2 - تمایل یافتن در حین راه رفتن . 3 - آزمند شدن ، حریص شدن بر چیزی . 4 - کوشش کردن به شتاب در امری . 5 - (اِمص .) آزمندی ؛ ج . تهالکات .