کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کور شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب کور
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.)1 - خسیس . 2 - حق ناشناس .
-
اجاق کور
فرهنگ فارسی معین
[ تر - فا. ] (ص مر.) (عا.) کسی که نمی تواند فرزند داشته باشد، نازا، عقیم .
-
شب کور
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - کسی که شب جایی را نبیند. 2 - خفاش .
-
نان کور
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) حق نشناس .
-
کور خواندن
فرهنگ فارسی معین
(خا دَ) (مص .) (عا.) اشتباه کردن ، بد فهمیدن .
-
پی کور کردن
فرهنگ فارسی معین
(پِ. کَ دَ) (مص م .) از بین بردن اثر چیزی ، پی گم کردن .
-
سوت و کور
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (ص مر.) (عا.) 1 - کساد، بی رونق . 2 - بی سر و صدا، ساکت .
-
جستوجو در متن
-
کمه
فرهنگ فارسی معین
(کَ مَ) [ ع . ] (مص ل .) کور شدن ، نابینا شدن .
-
مادرزاد
فرهنگ فارسی معین
(ص مف .) مربوط یا منسوب به هنگام زاده شدن مثل : کور مادرزاد.
-
دشت
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - دستلاف . 2 - پیش مزد. 3 - (عا.) فروش اول هر کاسب . ؛ ~ کردن نخستین بار پول گرفتن ، فروختن جنس اولین بار در هر روز. ؛ ~ کسی را کور کردن کنایه از: اولین بار فروش از او نسیه خریدن ، موجب کسادی کار او شدن .
-
دیده
فرهنگ فارسی معین
(دِ) 1 - (اِ.) چشم ، عین . ج . دیدگان . 2 - (ص مف .) رؤیت شده ، منظور. 3 - نگاه ، نظر. 4 - مردمک چشم . ؛ ~سپید کردن کنایه از: کور شدن از شدت چشم به راهی . (?(دیده بان ( ~.) (ص مر.) = دیدبان : 1 - مأموری که بالای دیدگاه ایستد و هرچه از دور بیند به...