کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کورۀ تابکاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
ده ( ~ . دِ) (اِمر.) ده کم جمعیت که چندان آبادی نداشته باشد.
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) بخش ، قسمتی از مملکت . خره و خوره هم گفته می شود.
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.)آتشدان ، تنور، اجاق سرپوشیده . ؛از ~ دررفتن کنایه از: سخت خشمگین شدن .
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
راه ( ~ .) (اِمر.) راه باریک و ناهموار.
-
جوش کوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ یا رَ) (اِمر.) مواد مختلفی که در نتیجة ذوب سنگ های معدنی در کوره متحجر شوند و باقی مانند؛ اقلیمیا، کلیمیا نیز گویند.
-
کوره سواد
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) (اِ.) سواد اندک .
-
کوره پزخانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ پَ. نِ) (اِمر.) جایی که در آن کوره هایی برای پختن فرآورده هایی مانند: آجر، گچ ، کاشی و غیره ساخته اند.
-
گربه کوره
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رِ) (ص مر.) 1 - حیله گر، مکار. 2 - نمک نشناس .