کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کوتاه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پا کوتاه
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) 1 - حیواناتی که پای کوتاه دارند. 2 - ویژگی بعضی از گیاهان که کوتاه بودن بوته های آن را در مقایسه با بوته های دیگر نشان می دهد.
-
جستوجو در متن
-
ایجاز
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] 1 - (مص م .) مختصر و کوتاه کردن . 2 - (اِمص .) کوتاه گویی .
-
پیرایش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) 1 - با کم کردن و کوتاه نمودن چیزی را زیبا ساختن . 2 - زینت کردن .
-
اختصار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کوتاه کردن ، ایجاز. 2 - اکتفاء، بسنده کردن .
-
اقتصار
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کوتاه کردن . 2 - بسنده کردن . 3 - (اِمص .) کوتاهی .
-
اصلاح
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - سر و سامان دادن ، تصحیح کردن . 2 - کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت .
-
تقصیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کوتاه کردن . 2 - سستی ورزیدن ، کم کاری کردن . 3 - گناه ، جرم .
-
اتراق
فرهنگ فارسی معین
( اُ) [ تر. ] ( اِ.) = اطراق : توقف کردن در حین سفر، اقامت کوتاه مدت در جایی خاصه هنگام شب .
-
درز گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ)(مص م .) 1 - دوختن شکاف جامه . 2 - (عا.) کوتاه کردن سخن برای جلوگیری از فاش شدن رازی .
-
ناخن گیر
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص فا. اِ.) 1 - ابزاری برای کوتاه کردن ناخن . 2 - چیزی نرم که ناخن در آن گیر کند.
-
غلاف کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - در غلاف گذاشتن . 2 - در درگیری و جدال از حریف ترسیدن و کوتاه آمدن .
-
زریر
فرهنگ فارسی معین
(زَ) (اِ.) گیاهی است دارای ساقة کوتاه و گل های زردرنگ و برگ های زرد مایل به سفید که در رنگ کردن پارچه و لباس استعمال می شود.
-
خر
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ په . ] (اِ.) پستانداری از راستة فردسمان جزو خانوادة اسبان . حیوانی بارکش دارای گوش های دراز و یال کوتاه ، درازگوش . ؛ ~آوردن و باقالی بار کردن کنایه از: دچار دردسر و رسوایی شدن . ؛ ~ خود راندن کنایه از: تنها به مسایل خود توجه کردن . ؛ ~ ر...
-
دیوار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - جداری از سنگ ، چوب ، آجر و غیره که اطراف خانه ، زمین و باغ و غیره به جهت محصور کردن و حفاظت آن بنا می کنند. 2 - حایل میان دو چیز. ؛ ~ کسی کوتاه بودن کنایه از: زبون و ناتوان بودن . ؛ ~حاشا بلند بودن کنایه از: همه چیز را آسان انک...