کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنف
فرهنگ فارسی معین
(کَ نَ) [ معر. ] (اِ.) گیاهی است از تیرة پنیرک که از ساقة آن الیافی به دست می آید که برای تهیة گونی ، طناب و پارچه های خشن به کار می رود.
-
کنف
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - جانب ، کرانه ، طرف . 2 - نگاه داری ، حمایت . 3 - سایه ، ظل .
-
جستوجو در متن
-
کنو
فرهنگ فارسی معین
(کَ نَ) (اِ.) کنف .
-
بور شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) خوار شدن ، کنف شدن .
-
کنب
فرهنگ فارسی معین
(کَ نَ) (اِ.) کنف ، گیاهی که از آن ریسمان بافند.
-
آش آلو شدن
فرهنگ فارسی معین
(ش ِ یا شُ دَ) (مص ل .) کنف شدن ، خجالت زده شدن .
-
اکناف
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.)جِ کنف ؛ گوشه ها و کنارها، کرانه ها.
-
ضایع کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - خراب کردن ، فاسد کردن . 2 - (عا.) کنف کردن ، بور کردن .
-
ظل
فرهنگ فارسی معین
(ظِ لّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سایه . 2 - پناه ، کنف . 3 - تیرگی شب .
-
گونی
فرهنگ فارسی معین
[ هند. ] (اِ.)1 - پارچة خشنی که ریسمانش ا ز لیف کنف و غیره تابیده شود و از آن کیسه بافند. 2 - کیسه ای از پارچة خشن که برای حمل بار سازند.