کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - حفر کردن . 2 - جدا کردن . 3 - کشیدن و از بیخ برآوردن . 4 - جدا کردن چیزی که متصل به چیز دیگر است .
-
واژههای مشابه
-
پوست کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص م .) 1 - پوست گرفتن . 2 - قشری از مغز جدا کردن . 3 - غیبت کردن . 4 - صریح گفتن .
-
جان کندن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) مردن .
-
دل کندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) قطع علاقه کردن ، ترک کردن .
-
سبلت (بر) کندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ کَ دَ) 1 - (مص م .) کندن سبلت و بروت کسی یا خود را. 2 - حسرت دادن . 3 - (مص ل .) حسرت خوردن .
-
جستوجو در متن
-
وجین
فرهنگ فارسی معین
(و ) (اِ.) کندن علف های هرز.
-
نبش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص م .) کندن قبر.
-
تقشیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) پوست کردن ، پوست کندن .
-
حفر
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) کندن ، گود کردن .
-
سلخ
فرهنگ فارسی معین
(سَ لْ) [ ع . ] (مص م .) پوست کندن .
-
فراکندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ)(مص م .)کندن ، حفر کردن .
-
کولیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) کندن ، کاویدن زمین .
-
آهنجیدن
فرهنگ فارسی معین
(هَ دَ) [ په . ] (مص م .)1 - بیرون آوردن . 2 - کندن ، برکندن .