کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنایه از دروغ گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کنایه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) منظور خود را غیرصریح بیان کردن .
-
جستوجو در متن
-
ارجاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] (مص م .) خبرهای دروغ پراکندن ، هو انداختن ، سخنان واهی و دروغ گفتن ، با خبرهای دروغ فتنه برپا کردن ، خبر بد گفتن .
-
کذب
فرهنگ فارسی معین
(کِ ذْ) [ ع . ] (اِ.) دروغ ، دروغ گفتن .
-
نمش
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دروغ گفتن . 2 - سخن چینی کردن . 3 - (اِمص .) دروغ ، کذب . 4 - سخن چینی .
-
خلف
فرهنگ فارسی معین
(خُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - وفا نکردن به عهد. 2 - دروغ گفتن .
-
دروغ
فرهنگ فارسی معین
(دُ) [ په . ] (اِ.) سخن ناراست ، خلاف حقیقت ، کذب . مق راست . ؛ ~ شاخدار کنایه از: دروغ بزرگ . ؛ ~ مصلحت آمیز دروغی که به خاطر فرو نشاندن فتنه و آشوب و پیشگیری از آسیب و زیان گفته می شود.
-
ابطال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - باطل کردن ، لغو کردن ، بیهوده کردن ، ناچیز کردن . 2 - دروغ و باطل گفتن .
-
بافتن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) 1 - رشته های نخ یا پشم را به هم تابیدن . 2 - سخنان دروغ گفتن .
-
پلمس
فرهنگ فارسی معین
(پَ مَ) 1 - مضطرب شدن و دست و پا گم کردن ، اضطراب . 2 - متهم ساختن . 3 - دروغ گفتن .
-
لاپ آمدن
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - در قمار تقلب کردن و جر زدن . 2 - لاف و گزاف گفتن ، کارهایی را به دروغ به خود نسبت دادن .
-
علک
فرهنگ فارسی معین
خاییدن ( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - سقز جویدن . 2 - کنایه از: بیهوده گفتن .
-
لحیه جنباندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جُ نú دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: سخن گفتن ، اظهار فضل کردن .
-
لغاز
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ ازع . ] (اِ.) (عا.) 1 - عیب ، خرده . 2 - به کنایه از کسی بد گفتن .
-
مستی
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (حامص .) حالتی که از نوشیدن الکل در شخص ایجاد شود، مست بودن ،سکر. ؛ ~ و راستی کنایه از: شنیدن حرف درست و بدون دروغ .