کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کنایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کنایه
فرهنگ فارسی معین
(کِ یِ) [ ع . کنایة ] (مص ل .) گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک . ج . کنایات .
-
واژههای مشابه
-
کنایه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) منظور خود را غیرصریح بیان کردن .
-
جستوجو در متن
-
کون
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) سرین ، نشستگاه . ؛ ~ کسی گُهی بودن کنایه از: در کاری مشکوک دست داشتن . ؛ ~ سوزه کنایه از: حسادت شدید. ؛~ گشاد بودن کنایه از: تن به کار ندادن ، تنبل و بی حال بودن . ؛ ~ نشور کنایه از: نجس ، بی دین و لامذهب .
-
دماغ
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) بینی . ؛ ~ چاق بودن کنایه از: تندرست و خوشحال بودن . ؛از ~ فیل افتادن کنایه از: خود را معتبر و والامقام پنداشتن ، متکبر بودن . ؛ ~ کسی سوختن کنایه از: ناکام و ناامید شدن .
-
برج
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) کنایه از: هزینه های بی مورد و بی جا.
-
بسته میان
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کنایه از: آمادة به خدمت .
-
پردة ایزد
فرهنگ فارسی معین
( ~ زَ) (اِمر.) کنایه از: دوشیزگی .
-
جهان بین
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) کنایه از: چشم ، دیده .
-
چشمة آفتاب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) کنایه از: خورشید.
-
خشک آخر
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ) (اِمر.) کنایه از: کسی که چیزی نداشته باشد.
-
خراب آباد
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِ.) کنایه از: دنیا.
-
زاغ پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کنایه از: سرزنش .
-
زودخیز
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کنایه از: خدمتگزار.