کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کم نظیر
فرهنگ فارسی معین
(کَ. نَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی مانند، بی مثل .
-
کم و کاست
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ سú) نقصان ، زیان ، عیب .
-
جستوجو در متن
-
مناقصه
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ صَ یا ق ص ) [ ع . مناقصة ] (مص م .) کم کردن ، با هم رقابت کردن در کم کردن قیمت چیزی .
-
گدابازی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) کم خرج کردن ، در خرج کردن امساک نمودن .
-
تخفیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سبک کردن . 2 - کم کردن قیمت چیزی . 3 - مختصر کردن کلمه با ساکن کردن ، حذف تشدید یا کم کردن یکی از حروف ، برای سهولت تلفظ یا ضرورت شعری .
-
کاستن
فرهنگ فارسی معین
(سْ تَ) (مص ل .) کم کردن .
-
کاهانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) کاستن ، کم کردن .
-
پیرایش
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) 1 - با کم کردن و کوتاه نمودن چیزی را زیبا ساختن . 2 - زینت کردن .
-
تعدیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) راست کردن ، معتدل کردن . 2 - (اِمص .) تقسیم کردن از روی عدالت . 3 - راست کار خواندن ، پارسا داشتن . 4 - کم کردن .
-
فرو نشاندن
فرهنگ فارسی معین
(فُ. نِ دَ) (مص م .) 1 - پایین آوردن . 2 - ته نشین کردن . 3 - کم کردن از شدت چیزی . 4 - خاموش کردن . 5 - آرام کردن ، تسکین دادن .
-
انتقاص
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کم کردن . کم شمردن . 2 - (مص ل .) کم شدن ، ناقص شدن . 3 - (اِمص .) کمی ، نقصان .
-
پیراستن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) 1 - کم کردن و کاستن برای زیبا ساختن . 2 - آرایش کردن . 3 - صیقل دادن .
-
تفریق
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) جدا کردن . 2 - کم کردن عدد کوچکتر از بزرگتر. 3 - (اِمص .) جدایی . 4 - کاهش .
-
تقصیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کوتاه کردن . 2 - سستی ورزیدن ، کم کاری کردن . 3 - گناه ، جرم .
-
مطفف
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ فِّ) [ ع . ] (اِفا.) کم فروش ، کسی که هنگام وزن کردن از وزن واقعی کالا کم کند.