کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمغذایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کم فروشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) تقلب در وزن جنس هنگام فروختن .
-
کم کار
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص مر.) 1 - تنبل . 2 - بی تجربه .
-
کم محل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ حَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) 1 - بی اعتبار. 2 - کم توجه ، کم لطف .
-
کم نظیر
فرهنگ فارسی معین
(کَ. نَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) بی مانند، بی مثل .
-
کم و کاست
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ سú) نقصان ، زیان ، عیب .
-
جستوجو در متن
-
آزوقه
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ تر. ] ( اِ.) 1 - غذای کم ، غذایی که در سفر با خود دارند؛ توشه . 2 - خواربار که در خانه نگه دارند.
-
کیموس
فرهنگ فارسی معین
[ معر. ] (اِ.) 1 - مواد غذایی موجود در معده که با ترشحات و عصیر معدی آغشته شده . کیموس کم و بیش حالت مایعی غلیظ را دارد؛ ج . (ع .) کیموسات . 2 - استحالة طعام است در معده - - بعد از هضم - - به جوهری دیگر که ماده ای غلیظ مایل به رنگ زرد باشد.