کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمسننوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سن
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ فر. ] (اِ.) صحنة نمایش .
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) حشره ای است ریز با بال های کوچک و دهانی خرطومی شکل که آفت گندم است .
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) گیاهی است که بر درخت پیچد، عشقه ، سرند، کشور.
-
سن
فرهنگ فارسی معین
(س نُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دندان . 2 - عُمر.
-
کم
فرهنگ فارسی معین
(کُ مّ) [ ع . ] (اِ.) آستین . ج . اَکمام .
-
کم
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] 1 - (ص .) اندک ، قلیل . 2 - (ص تف .) کمتر، اقل . 3 - الا، منهای . 4 - کمیاب ، نادر.
-
کم کم
فرهنگ فارسی معین
(کُ کُ) (اِ.) ریگ روان .
-
باده نوشی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) شراب خواری ، می خواری .
-
هندی کم
فرهنگ فارسی معین
(هَ کَ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجاری دوربین فیلم برداری قابل حمل با دست برای تهیة فیلم های ویدیویی .
-
کم زدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. زَ دَ) 1 - (مص م .) حقیر شمردن . 2 - (مص ل .) اظهار عجز کردن .
-
کم زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دِ) (ص .) بی دولت ، بی اقبال .
-
کم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. گِ رِ تَ) (مص م .) ناچیز شمردن ، حقیر پنداشتن .
-
کم اصل
فرهنگ فارسی معین
(کَ. اَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) پست نژاد.
-
کم بضاعت
فرهنگ فارسی معین
(کَ. بَ عَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) فقیر، ندار.
-
کم دل
فرهنگ فارسی معین
(کَ. دِ) (ص مر.) بی جرأت ، ترسو.