کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمروغن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
روغن
فرهنگ فارسی معین
(رُ غَ) [ په . ] (اِ.) 1 - ماده ای چرب که از شیر، دنبه یا پیه گاو و گوسفند یا از گیاهان روغنی می گیرند. 2 - مایع چربی که از سه گروه اساسی تشکیل می شود: روغن چرب ثابت ، روغن کانی و روغن اسانس . ؛ ~ ریخته را نذر امامزاده کردن مال از دست رفته را به کس...
-
کم
فرهنگ فارسی معین
(کُ مّ) [ ع . ] (اِ.) آستین . ج . اَکمام .
-
کم
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] 1 - (ص .) اندک ، قلیل . 2 - (ص تف .) کمتر، اقل . 3 - الا، منهای . 4 - کمیاب ، نادر.
-
کم کم
فرهنگ فارسی معین
(کُ کُ) (اِ.) ریگ روان .
-
روغن سوزی
فرهنگ فارسی معین
(رُ غَ) (حامص .) 1 - نوعی اشکال فنی در موتور که باعث سوختن روغن همراه با سوخت موتور می شود. 2 - (عا.) کنایه از: بی رمق شدن .
-
هندی کم
فرهنگ فارسی معین
(هَ کَ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجاری دوربین فیلم برداری قابل حمل با دست برای تهیة فیلم های ویدیویی .
-
کم زدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. زَ دَ) 1 - (مص م .) حقیر شمردن . 2 - (مص ل .) اظهار عجز کردن .
-
کم زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دِ) (ص .) بی دولت ، بی اقبال .
-
کم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. گِ رِ تَ) (مص م .) ناچیز شمردن ، حقیر پنداشتن .
-
کم اصل
فرهنگ فارسی معین
(کَ. اَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) پست نژاد.
-
کم بضاعت
فرهنگ فارسی معین
(کَ. بَ عَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) فقیر، ندار.
-
کم دل
فرهنگ فارسی معین
(کَ. دِ) (ص مر.) بی جرأت ، ترسو.
-
کم دلی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) جبن ، ترس .
-
کم رو
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) خجالتی ، خجول .
-
کم زن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص فا.) 1 - کسی که در قمار همیشه می بازد.2 - بی دولت ، بی اقبال ، سهل - انگار. 3 - پست کننده .