کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمدشتانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کم
فرهنگ فارسی معین
(کُ مّ) [ ع . ] (اِ.) آستین . ج . اَکمام .
-
کم
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] 1 - (ص .) اندک ، قلیل . 2 - (ص تف .) کمتر، اقل . 3 - الا، منهای . 4 - کمیاب ، نادر.
-
کم کم
فرهنگ فارسی معین
(کُ کُ) (اِ.) ریگ روان .
-
هندی کم
فرهنگ فارسی معین
(هَ کَ) [ انگ . ] (اِ.) نام تجاری دوربین فیلم برداری قابل حمل با دست برای تهیة فیلم های ویدیویی .
-
کم زدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. زَ دَ) 1 - (مص م .) حقیر شمردن . 2 - (مص ل .) اظهار عجز کردن .
-
کم زده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دِ) (ص .) بی دولت ، بی اقبال .
-
کم گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. گِ رِ تَ) (مص م .) ناچیز شمردن ، حقیر پنداشتن .
-
کم اصل
فرهنگ فارسی معین
(کَ. اَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) پست نژاد.
-
کم بضاعت
فرهنگ فارسی معین
(کَ. بَ عَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) فقیر، ندار.
-
کم دل
فرهنگ فارسی معین
(کَ. دِ) (ص مر.) بی جرأت ، ترسو.
-
کم دلی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) جبن ، ترس .
-
کم رو
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) خجالتی ، خجول .
-
کم زن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (ص فا.) 1 - کسی که در قمار همیشه می بازد.2 - بی دولت ، بی اقبال ، سهل - انگار. 3 - پست کننده .
-
کم ظرفی
فرهنگ فارسی معین
(کَ. ظَ) (حامص .) بی طاقتی ، بی - گنجایشی .
-
کم فروش
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) فروشنده ای که جنس را کمتر از وزنی که باید داشته باشد می فروشد.