کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمین
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص .) کمترین .
-
کمین
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) شخص یا اشخاصی که برای حملة ناگهانی به دشمن در جایی پنهان شوند و منتظر فرصت مناسب باشند.
-
واژههای مشابه
-
کمین گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) حمله کردن ، یورش بردن .
-
جستوجو در متن
-
کمینگاه
فرهنگ فارسی معین
(کَ یْ) [ ع - فا. ] (اِمر.) جایی که در آن کمین کنند.
-
مکمن
فرهنگ فارسی معین
(مَ مَ) [ ع . ] (اِ.) کمین گاه ، جای پنهان شدن . ج . مکامن .
-
نخیز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - کمین . 2 - زمینی که در آن نهال بکارند تا بعد جابه جا کنند.
-
مرصاد
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کمین گاه . 2 - رصدخانه .
-
مرصد
فرهنگ فارسی معین
(مَ صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رصدخانه . 2 - کمین گاه . ج . مراصد.
-
سرند
فرهنگ فارسی معین
(س رَ) (اِ.) 1 - تاب ، ارجوحه . 2 - ریسمانی که یک سر آن را حلقه کنند و در زیر خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین می نشیند تا آدمی یا جانوری را که پای در آن میان نهند، به سوی خود کشد و او را بگیرد. 3 - فنی است از جملة فنون کشتی گیری و آ...