کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمیت
فرهنگ فارسی معین
(کَ مُِ یَُ) [ ع . کمیة ] (مص جع .) اندازه ، مقدار.
-
کمیت
فرهنگ فارسی معین
(کُ مَ یا مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند. ؛ ~ کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن . 2 - شراب لعل انگوری که به سیاهی می زند.
-
جستوجو در متن
-
بسیار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ په . ] (ص . ق .)زیاد، متعدد، فراوان ، دارای کمیت بزرگ نامعلوم .
-
بعلاوه
فرهنگ فارسی معین
(بِ عَ وِ) [ ع . ] ( اِ.) نام نشانه ای به شکل + که نشان می دهد کمیت های دو طرف آن با یکدیگر جمع می شود.
-
کوانتوم
فرهنگ فارسی معین
(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) کوچک ترین مقدار هر کمیت فیزیکی که می تواند به طور مستقل وجود داشته باشد.
-
آنالوگ
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ فر ] (ص .) ویژگی سیگنال یا دستگاهی که با کمیت هایی سروکار دارد که پیوسته تغییر می کند. مق . دیجیتال .
-
هیلاج
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (اِ.) زایچة مولود، حسابی که ستاره شناسان توسط آن به احوال فرد و کمیّت عُمر او پی می برند.
-
قسط
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - عدل و داد. 2 - بهره ، نصیب . 3 - قسمتی از یک کل که در فاصله های مساوی با کمیت های مساوی دریافت یا پرداخت می شود.
-
کافی
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِفا.) 1 - بس کننده ، بی نیازکننده . 2 - دارای کمیت ، کیفیت یا دامنه ای مناسب برای تأمین نیاز یا تقاضا.
-
ده نه
فرهنگ فارسی معین
(دَ نُ) (اِ.) 1 - زیور و آرایش زنان . 2 - نقصان ، کاهش . 3 - هر دو چیز که در کیفیت و کمیت به یکدیگر نزدیک باشد. 4 - عدد نود (90 = 9 * 10). تسعین .
-
فراکسیون
فرهنگ فارسی معین
(فِ یُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - گروه های همفکری که در داخل یک حزب یا مجمع به وجود می آیند. 2 - در علم ریاضی خارج قسمت دو کمیت ، کسر، بَرخه . (فره ).
-
بزرگ
فرهنگ فارسی معین
(بُ زُ) (ص .) 1 - دارای حجم ، وسعت یا کمیت زیاد. 2 - برجسته ، نمایان . 3 - بالغ ، بزرگسال . 4 - دارای سن بیشتر. 5 - عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و... 6 - رییس ، پیشوا.