کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمانچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمانچه
فرهنگ فارسی معین
(کَ چِ) (اِمصغ .) از سازهای زهی ایرانی .
-
واژههای مشابه
-
کمانچه زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (مص ل .) 1 - نواختن کمانچه . 2 - فتنه برانگیختن ، آشوب کردن .
-
کمانچه کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ) (ص فا.) نوازندة کمانچه .
-
جستوجو در متن
-
گچک
فرهنگ فارسی معین
(گ چَ)(اِ.)نام سازی است شبیه کمانچه که با آرشه نواخته می شود.
-
سارنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - سار. 2 - سازی است مانند کمانچه که با آرشه نواخته می شود.
-
ویولون سل
فرهنگ فارسی معین
( ~. س ) [ فر. ] (اِ.) از سازهای آرشه ای که به شکل ویولون ولی از آن بزرگتر است و به هنگام نواختن ته آن را روی زمین قرار دهند و آن را مانند کمانچه می نوازند.
-
قیچک
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) = غیچک . غچک . غجک . غژک : نوعی کمانچه ، یکی از آلات موسیقی که کاسة کوچک و دستة بلند دارد و با آرشه نواخته می شود.
-
کمانه
فرهنگ فارسی معین
(کَ نِ) (اِ.) 1 - هر چیز کمان مانند، قوس . 2 - آرشه ، وسیله ای که با آن کمانچه و مانند آن را می نوازند، مضراب ، زخمه . 3 - مقنی .
-
کمیچه
فرهنگ فارسی معین
(کَ مِ چِ) (اِمصغ .) 1 - کمانچة کوچک . 2 - کرم شب تاب .