کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کمان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] (اِ.) وسیله ای برای تیراندازی در قدیم . ؛ ~به زه بودن کنایه از: آمادة نبرد بودن .
-
واژههای مشابه
-
رنگین کمان
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) قوس قزح .
-
سخت کمان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ) (ص مر.) 1 - تیرانداز ماهر. 2 - بی رحم و سنگدل .
-
کمان گروهه
فرهنگ فارسی معین
(کَ. گُ هِ) (اِمر.) کمانی که با آن مهره و گلولة گِلی یا سنگی می انداخته اند.
-
جستوجو در متن
-
قربان
فرهنگ فارسی معین
(قَ) (اِ.) کمان دان ، جای کمان .
-
لور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کمان حلاجی ، کمان پنبه زنی .
-
زاغوک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند؛ مهرة کمان گروهه .
-
نیم لنگ
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) 1 - کمان دان ، غلافِ کمان . 2 - ترکش ، تیردان .
-
غالوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - گلوله ، گلولة کمان گروهه . 2 - کمان گروهه .
-
لیزم
فرهنگ فارسی معین
(زُ) (اِ.) کباده کمان نرم که با آن تمرین کمان کشیدن کنند.
-
کوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کمان .
-
چله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر. ] (اِ.) زه کمان ، وتر.
-
زه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چلة کمان .