کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلی کلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یک کاسه
فرهنگ فارسی معین
( ~. س )(ق مر.)(عا.)یک جا، کلی .
-
یک جا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ق .) 1 - با هم ، با یکدیگر. 2 - همگی ، به کلی .
-
بارفروش
فرهنگ فارسی معین
(فُ) (ص فا.) آن که تره بار را کلی فروشد.
-
تون آپ
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِمص .) تنظیم کلی موتور با دستگاه الکترونیکی .
-
شما
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ فر . ] (اِ.) تصویری کلی از چیزی بدون جزییات آن .
-
شماتیک
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ فر . ] (ص .) دارای طرح کلی ؛ مربوط به شِما.
-
پاتیل شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) (عا.) از مستی به کلی از پا درآمدن .
-
یک سره
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ ر ) (ق مر.) 1 - سراسر، از ابتدا تا انتها. 2 - به کلی ، تماماً.
-
یکباره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (ق .) 1 - یک دفعه ، یکبار. 2 - ناگهان . 3 - به کلی ، تمامی ، همه .
-
عمده فروشی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فُ) [ ع - فا. ] (حامص .) فروش کالا به صورت کلی . مق خرده فروشی .
-
سرجمله
فرهنگ فارسی معین
(سَ. جُ لِ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) به طور کلی ، جملگی . 2 - (ص .) برگزیده ، بهترین .
-
نیترات
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) نام کلی همة املاح اسیدنیتریک ترکیبی که از اسیدنیتریک با یک فلز یا یک باز نتیجه می شود.
-
چکی
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص نسب . ق .) (عا.) دادوستد اجناس و اشیاء وزن ناکرده و ناپیموده ، یک جا و یکباره و به صورت کلی .
-
عمده
فرهنگ فارسی معین
(عُ مْ دِ) [ ع . عمدة ] (اِ.) 1 - تکیه گاه . 2 - مهم ، برجسته . 3 - در فارسی به معنی کلی و بسیار.
-
کچلی
فرهنگ فارسی معین
(کَ چَ) (حامص . اِمر.) مرضی است که بر اثر آن زخم هایی در سر پیدا شود و موی بریزد، کلی .