کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلید
فرهنگ فارسی معین
(کِ یا کَ) [ یو. ] (اِ.) 1 - ابزاری که با آن قفل را باز و بسته کنند. 2 - وسیله ای برای قطع و وصل جریان الکتریسیته ، وسایل برقی . 3 - علامتی که در سمت چپ خط های حاصل می گذارند تا نام نت ها از روی آن خوانده شود.
-
واژههای مشابه
-
چل کلید
فرهنگ فارسی معین
(چِ. کِ) (ص مر.) = چهل کلید؛ صفت جامی که درویشان با خود دارند.
-
صفحه کلید
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کِ) [ ع - فا. ] ~اِمر.) بخشی از یک دستگاه (ماشین تحریر، کامپیوتر و...) شامل دکمه هایی برای چاپ با نظمی ویژه که با فشار هر یک از آن ها عمل معینی انجام می گیرد (کی برد).
-
کلید شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) بسته شدن ، قفل شدن .
-
کلید کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) (عا.) بند کردن به کسی ، پیله کردن به کسی .
-
جستوجو در متن
-
تز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) داندانة کلید، پره کلید.
-
کلیچه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) = کلید: کلید چوبین که بدان کلیدان را بگشایند.
-
گده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ یا دَ) (اِ.) دندانة کلید، زبانة کلید.
-
مدنگ
فرهنگ فارسی معین
(مَ دَ) (اِ.) 1 - کلید، دندانة کلید. 2 - قفل ، کلون .
-
بزنگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ زَ) ( اِ.) کلید.
-
اسبک
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) (اِ.) پره و دندانة کلید.
-
مفتاح
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) کلید. ج . مفاتیح .
-
مفتح
فرهنگ فارسی معین
(مِ تَ) [ ع . ] (اِ.) کلید. ج . مفاتیح .