کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کلیه
فرهنگ فارسی معین
(کُ یِ یا یَ) [ ع . کلیة ] (اِ.) قلوه ، هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح دستگاه ادراری را به وجود می آورند.
-
کلیه
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یِّ) [ ع . ] 1 - (مص جع .) کلیت . 2 - (اِ.) همه ، جمعاً.
-
واژههای همآوا
-
کلیت
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یَّ) [ ع . کلیة ] (مص جع .) کل بودن ، تمامیت . مق . جزئیت .
-
جستوجو در متن
-
قلوه
فرهنگ فارسی معین
(قُ وِ) (اِ.) کلیه .
-
میزنای
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) لولة باریکی که ادرار را از کلیه ها به مثانه می برد.
-
کلیات
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یّ) [ ع . ] جِ کلیه .
-
آنفارکتوس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) قسمتی از بافت (قلب یا کلیه ) که شریان مشروب کنندة آن بسته باشد.
-
جزئیه
فرهنگ فارسی معین
(جُ یَّ یا یُِ) [ ع . ] (ص نسب .) مؤنث جزئی . مق کلیه .
-
کلیت
فرهنگ فارسی معین
(کُ لّ یَّ) [ ع . کلیة ] (مص جع .) کل بودن ، تمامیت . مق . جزئیت .
-
کلیوی
فرهنگ فارسی معین
(کُ یَ) [ ع . ] (ص نسب .) مربوط یا منسوب به کلیه .
-
باج
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) کلیة دعاهای مختصر که زرتشیتان آهسته به زبان می رانند. واج و واژ و باژ نیز گویند.
-
پلنوم
فرهنگ فارسی معین
(پِ لِ نُ) [ فر. ] (اِ.) مجمعی با شرکت کلیة اعضای رهبری یا هیئت مدیرة یک حزب یا سازمان سیاسی .
-
خارشتر
فرهنگ فارسی معین
(شُ تُ) (اِمر.) گیاهی است خاردار با گل های خوشه ای به رنگ سرخ یا سفید و برگ های کرکدار، عرق آن برای شستشوی کلیه مفید است .