کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کله جوب بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کله بستن
فرهنگ فارسی معین
(کَ لِّ. بَ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خیمه زدن .
-
کله زدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَّ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) خیمه زدن .
-
کله شق
فرهنگ فارسی معین
(کَ لِ شَ) (ص مر.) (عا.) یک دنده ، لجوج .
-
کله گنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گُ دِ) (ص مر.)1 - آن که سرش بزرگ و گنده باشد. 2 - (عا.) صاحب نفوذ.
-
کله پاچه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . چِ) (اِمر.) نوعی غذا که از کله و پاچه چهارپایان حلال گوشت به ویژه گوسفند تهیه می شود.
-
کله پز
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پَ) (ص فا.) کسی که کله و پاچه و شکنبه گوسفند را می پزد و می فروشد.
-
کله پوک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) (عا.) تهی مغز، بی عقل .
-
کله خر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خَ) (ص مر.) (عا.) احمق ، ابله .
-
کله خشک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . خُ) (ص مر.) (عا.) 1 - دیوانه مزاج . 2 - کله شق ، یک دنده .
-
کله دار
فرهنگ فارسی معین
(کُ لَ) (ص .) خدمتکار.
-
کله معلق
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مُ عَ لَ)(ص مر.) (عا.) سرنگون ، واژگون .
-
سر و کله زدن
فرهنگ فارسی معین
(سَ رُ. کَ لُِ. زَ دَ) (مص ل .) (عا.) بحث کردن ، گفتگو کردن .
-
کله پا شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) (مص ل .) (عا.) سقوط کردن ، در اثر سستی با سر افتادن .