کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کلاهخود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کلاهخود
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) کلاه آهنی ، کلاه فلزی .
-
جستوجو در متن
-
غولتاش
فرهنگ فارسی معین
(لْ) (اِ.) کلاهخود آهنین .
-
ترک
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) ترگ ، کلاهخود، مغفر.
-
خوچ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - تاج خروس . 2 - ترک ، کلاهخود.
-
تارک
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمصغ .) 1 - فرق سر، میان سر آدمی . 2 - کلاهخود.
-
سرپایان
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) 1 - عمامه ، دستار. 2 - کلاهخود، خود. 3 - کلاهی نرم که زیر کلاهخود بر سر می نهادند تا خود سر را آزار نکند. 4 - شمله و علاقة دستار و مغفر.
-
بیضه
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بِ ض ِ یا ضَ) [ ع . بیضة ] (اِ.) 1 - تخم مرغ . 2 - خایه ، خصیه . 3 - کلاهخود. ؛ ~در کلاه داشتن کنایه از: رسوا شدن ، مفتضح شدن .