کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کف یا عرق اسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کف رفتن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. رَ تَ) (مص م .) دزدیدن ، با تردستی ربودن .
-
کف سفید
فرهنگ فارسی معین
(کَ س ) [ ع - فا ] (ص مر.) کنایه از: صاحب همتی که به سبب بخشش تهیدست شده .
-
کف کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ دَ) (مص ل .) 1 - تولید کف شدن . 2 - (عا.) عشقی شدن .
-
کف بین
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) فال بین .
-
جستوجو در متن
-
ساغری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ تر. ] (اِ.) 1 - پوست دباغی شده اسب یا خر. 2 - پوست کفل اسب یا خر. 3 - نوعی کفش که طُلاُب پوشند.
-
قیزه
فرهنگ فارسی معین
(قَ یا ق ) [ هند. ] (اِ.) لنکوته . ؛ ~ کردن اسب بستن اسب به وضع خاص .
-
بیدمشک
فرهنگ فارسی معین
(مُ یا مِ) (اِمر.) درختی است از گونة بید، با شکوفه های معطر که عرق آن نشاط آور است .
-
حرون
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (ص .) اسب یا استر سرکش .
-
میزه
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زِ) (اِ.) میان زین اسب ، خانة زین .
-
سورتمه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ تر. ] (اِ.) وسیلة نقلیة کوچکی که در مناطق سردسیر با سگ یا گوزن یا اسب ، روی برف کشیده می شود.
-
ماهوت پاک کن
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) آلتی بُرس مانند از موی اسب یا الیاف مصنوعی که با آن لباس یا کلاه را پاک می کنند.
-
اوقار
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (اِ.) جِ وِقْر. 1 - بارهای سنگین . 2 - بارِ قاطر و اسب .
-
تاتوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (اِ.) زنجیر یا ریسمانی که بر پای اسب و استر بندند.
-
جزع
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جِ) [ ع . ] (اِ.) مهره اسب یمانی آمیخته از دو رنگ سیاه و سفید.