کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کف دست بو کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کف رفتن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. رَ تَ) (مص م .) دزدیدن ، با تردستی ربودن .
-
کف سفید
فرهنگ فارسی معین
(کَ س ) [ ع - فا ] (ص مر.) کنایه از: صاحب همتی که به سبب بخشش تهیدست شده .
-
کف بین
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) فال بین .
-
جان بر کف
فرهنگ فارسی معین
(بَ کَ) [ فا - ع . ] (ص .) ویژگی آن که در راه آرمان یا رسیدن به هدف حتی از جان خود می گذرد.
-
جستوجو در متن
-
بوییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - بو کردن ، استشمام کردن . 2 - بو دادن .
-
بو
فرهنگ فارسی معین
1 - ( اِ.) آن چه به وسیلة بینی و حس شامه احساس شود. 2 - امید، آرزو. 3 - عطر. 4 - (مص م .) درک کردن ، دریافتن .
-
استشمام
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بو کردن ، بوییدن . 2 - دریافتن .
-
اشمام
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بویانیدن . 2 - بو کردن .
-
تشمیم
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) بو کردن ، بوییدن .
-
عنبر
فرهنگ فارسی معین
(عَ نْ بَ) (اِ.) 1 - ماده ای خوش بو که از شکم نوعی ماهی به همین نام به دست می آید.
-
قهوه
فرهنگ فارسی معین
(قَ وِ) [ ع . ] (اِ.) نوشیدنی که از جوشاندن ساییدة دانه های بو داده درخت قهوه به دست می آید.
-
تجنیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بال قرار دادن . 2 - بر دو کف دست تکیه کردن و گشاده داشتن بازو (هنگام سجده ).
-
دست
فرهنگ فارسی معین
افشاندن ( ~. اَ دَ) (مص ل .) 1 - رقص و پایکوبی کردن .2 - صرفنظر کردن ، دست برداشتن .
-
دست گشادن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ دَ) (مص م .) 1 - باز کردن دست مقید. 2 - جوانمردی کردن ، بخشش نمودن .