کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کف دست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کف رفتن
فرهنگ فارسی معین
(کَ. رَ تَ) (مص م .) دزدیدن ، با تردستی ربودن .
-
کف سفید
فرهنگ فارسی معین
(کَ س ) [ ع - فا ] (ص مر.) کنایه از: صاحب همتی که به سبب بخشش تهیدست شده .
-
کف کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ دَ) (مص ل .) 1 - تولید کف شدن . 2 - (عا.) عشقی شدن .
-
کف بین
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) فال بین .
-
جان بر کف
فرهنگ فارسی معین
(بَ کَ) [ فا - ع . ] (ص .) ویژگی آن که در راه آرمان یا رسیدن به هدف حتی از جان خود می گذرد.
-
جستوجو در متن
-
رسغ
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - (اِ.) پیوندگاه کف دست و پا به ساق ، استخوان های خرد مچ دست و پا. ؛ ~ پا مچ پا. ؛ ~دست مچ دست . 2 - (اِمص .) سستی و فروهشتگی دست و پای ستور.
-
هبک
فرهنگ فارسی معین
(هَ بْ یا بَ) (اِ.) کف دست .
-
لوک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) آن که روی زانو و کف دست راه رود.
-
شوا
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) پینة کف دست ، آبله .
-
نمش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) خط های کف دست و پیشانی .
-
اغتراف
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) با کف دست آب خوردن .
-
اساریر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ اَسرار. ججِ سِرُ به معنی خط های کف دست و پیشانی ، چین و شکن روی پوست چهره و دست .
-
شوغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پینه و آبله ای که در کف دست به علت کار زیاد و در کف پا به علت زیاد راه رفتن به وجود می آید.
-
پس گردنی
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ دَ) (اِمر.) زدن با کف دست به پشت گردن کسی .