کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفن
فرهنگ فارسی معین
(کَ فَ) [ ع . ] (اِ.) پارچة سفیدی که بر تن مرده کنند.
-
کفن
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (مص م .) پوشاندن جسد مرده با کفن .
-
واژههای مشابه
-
کفن و دفن
فرهنگ فارسی معین
(کَ نُ دَ) [ ازع . ] (اِ.) مرده را کَفن کردن و به خاک سپردن .
-
جستوجو در متن
-
جامة نادوخته
فرهنگ فارسی معین
( ~ء ت ) (اِمر.) کفن .
-
تکفین
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) کفن کردن مرده .
-
نباش
فرهنگ فارسی معین
(نَ بّ) [ ع . ] (ص .) 1 - کسی که قبرها را نبش می کند. 2 - کفن دزد.
-
طمیم
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (اِ.) برد سپید که مشاهد مشرفه را بدان می پوشانیدند و از آن لباس فاخر می کردند و نیز کفن مرده می ساختند.
-
هفت
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ په . ] (اِ.) عدد اصلی میان شش و هشت (7). ؛ ~ قلم آرایش کردن آرایش تمام ، بزک کامل . ؛ ~ پادشاه را خواب دیدن کنایه از: به خواب عمیق فرو رفتن . ؛ ~ کفن پوساندن مدت ها پیش مردن .
-
واجب
فرهنگ فارسی معین
(ج ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - لازم ، ضروری . 2 - فعلی که عمل بدان لازم است و ترکش گناه دارد. 3 - سزاوار، شایسته . 4 - مایحتاج . ؛~ عینی واجبی که هر فرد مسلمان مکلف است به شخصه انجام دهد. ؛ ~ کفایی واجبی است که چون بعض افراد آن را انجام دهند، تکلیف از ...