کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کفش
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] (اِ.) پاپوش ، نوعی پوشش که پا را محافظت می کند و معمولاً از جنس چرم است . ؛ پا در ~ کسی کردن موجب اذیت و آزار کسی شدن . ؛ پا در یک ~کردن در عقیدة خود پافشاری کردن . ؛ ~پیش پای کسی جفت کردن عذر کسی را خواستن ، رفع مزاحمت کسی را از...
-
واژههای مشابه
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) 1 - کسی که کفش می دوزد. 2 - نام حشرة کوچک سرخ رنگی است که دارای چهار بال می باشد و غالباً روی درختان یافت می شود و از شته ها تغذیه می کند.
-
کفش دوزک
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ) (اِ.) نک کفش دوز.
-
جستوجو در متن
-
پس آهنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. هَ) (اِمر.) آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را فراخ کنند آنگاه که قالب را در کفش کنند.
-
خفاف
فرهنگ فارسی معین
(خَ فّ) [ ع . ] (ص .) کفش فروش ، کفش دوز.
-
پایدان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کفش .
-
ارسی دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِفا.) کفشگر، کفش دوز.
-
پای ماچان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کفش کن ، درگاه .
-
پاافزار
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِمر.) کفش ؛ پاپوش .
-
ستان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) آستانه (در)، کفش کن .
-
سرپایی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص نسب .) کفش راحتی .
-
وشمک
فرهنگ فارسی معین
(وَ مَ) (اِ.) کفش چرمی .
-
گالش
فرهنگ فارسی معین
(لِ یا لُ) [ فر. ] (اِ.) کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند.