کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کفارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کفاره
فرهنگ فارسی معین
(کَ فّ رِ) [ ع . کفارة ] (اِ.) صدقه ، چیزی که با آن گناه را جبران کنند.
-
جستوجو در متن
-
تکفیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِمص .) 1 - پوشاندن ، کفاره دادن . 2 - کسی را کافر و بی دین خواندن .
-
مکفر
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ فَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - کافر خوانده شده . 2 - کفاره داده شده .
-
تحلل
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ لُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - حلال طلبیدن ، بحلی خواستن . 2 - با دادن کفاره از قید سوگند رها شدن .
-
مکفر
فرهنگ فارسی معین
(مُ کَ فِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نسبت کفر - دهنده به کسی . 2 - کفاره دهنده .
-
متحلل
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ حَ ل ِّ ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بیمارشونده . 2 - استثنا کننده در سوگند. 3 - بیرون آینده از قسم به کفاره . 4 - در فارسی تحلیل شونده .
-
ظهار
فرهنگ فارسی معین
(ض ِ) [ ع . ] (مص ل .) با زن خود صیغة بیزاری ذیل را گفتن : «انت علی کظهرامی » یعنی چنان که مادر بر من حرام است تو نیز از این پس چنانی . در این حال زن بدو حرام می شود و تا کفاره ندهند حلال نگردند.