کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشو زنی دخل زنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پمپاژ
فرهنگ فارسی معین
(پُ) [ فر. ] (اِمص .) بیرون کشیدن سیالات از جایی و داخل کردن آن به جای دیگر به کمک تلمبه یا پمپ ، تلمبه زنی ، پمپ زنی . (فره ).
-
سیاه پستان
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (ص مر.) 1 - کنایه از: زنی که توجهی به تربیت کودک خود ندارد. 2 - زنی که هر کودک شیر او را بخورد بمیرد.
-
آیسه
فرهنگ فارسی معین
(یِ س ِ) [ ع . آئسه ] (ص فا.) زنی که حیض نبیند.
-
استرون
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ وَ) (ص .) نازا، زنی که بچه نیاورد.
-
باجی
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] ( اِ.) 1 - خواهر، همشیره . 2 - زنی ناشناس . 3 - خادمه .
-
خواستگاری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) به دختر یا زنی پیشنهاد ازدواج دادن .
-
خالکوبی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) عمل نقش زنی به وسیلة سوزن بر پوست بدن .
-
خالی بندی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (حامص .) لاف زنی ، دروغ - گویی .
-
دشتان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (ص .) حالت زنی که دچار عادت ماهانه باشد، حایض .
-
دو به هم زنی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .)ایجاد اختلاف و نزاع کردن .
-
سترون
فرهنگ فارسی معین
(سَ تَ وَ) (ص .) نازا، عقیم ، زنی که بچه نیاورد.
-
شاعره
فرهنگ فارسی معین
(عِ رَ یا رِ) [ ع . شاعرة ] (اِفا.) زنی که شعر گوید.
-
شیرینی خوردن
فرهنگ فارسی معین
(خُ دَ) (اِمر.) (عا.) زنی را برای مردی نامزد کردن .
-
صیغه رو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) زنی که صیغة مردان شود.
-
مولی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) منسوب به مول ، زنی که فاسق دارد.