کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتی کشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ناو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - چوب بزرگ توخالی که آب از طریق آن آسیاب آبی را به حرکت درمی آورد. 2 - کشتی ، کشتی جنگی . 3 - هر چیز دراز میان خالی . 4 - رخنه ، سوراخ .
-
فهه
فرهنگ فارسی معین
(فِ هَ یا هِ) (اِ.) چوبی که کشتی بانان بدان کشتی رانند، پاروی کشتی .
-
فروند
فرهنگ فارسی معین
(فَ وَ) (اِ.) 1 - چوبی که در پس می انداختند تا در باز نشود. 2 - سکان کشتی . 3 - بادبان کشتی . 4 - واحد شمارش کشتی و هواپیما.
-
پند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - چاره ، تدبیر، بند، فند، مکر، حیله . 2 - فن کشتی گیری ، حیلة کشتی .
-
توبان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - شلوار. 2 - تُنِکِه ، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام کشتی پوشند.
-
اژدرافکن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ کَ) (ص فا. اِمر.) کشتی بخاری کوچک و دراز و بسیار سریع که اژدر به سوی کشتی های دشمن می افکند.
-
ناوشکن
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ) (ص فا. اِ.) کشتی جنگی تندرو که کشتی های جنگی را دنبال کند و مجهز به وسایل اژدراندازی است .
-
رزمناو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) کشتی جنگی .
-
نا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ناو، کشتی ، ناخدا.
-
ناوبان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کشتی بان .
-
قایق
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ تر. ] (اِ.) کشتی ، زورق .
-
سماری
فرهنگ فارسی معین
(سُ) (اِ.) کشتی ، جهاز، سفینه .
-
ناخدا
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِ.) کشتیبان ، صاحب کشتی .
-
فنطاس
فرهنگ فارسی معین
(فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حوضچه ای در کشتی که زهاب آب های کشتی در آن جمع گردد. 2 - بشکه ای در کشتی که در آن آب شیرین ریزند. 3 - کاسه ای که بدان آب شیرین تقسیم کنند؛ ج . فناطیس .
-
جاشو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کسی که در کشتی کار می کند.