کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کشتن
فرهنگ فارسی معین
(کُ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - بی جان کردن . 2 - خاموش کردن آتش و چراغ . 3 - از بین بردن یا سرکوب کردن .
-
کشتن
فرهنگ فارسی معین
(کِ تَ) (مص م .) کاشتن ، زراعت کردن .
-
واژههای مشابه
-
فرو کشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کُ تَ) (مص م .) خاموش کردن .
-
جستوجو در متن
-
تیرباران
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) کشتن محکومین با گلوله .
-
کشت
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (مص مر.) کشتن ، قتل .
-
کشش
فرهنگ فارسی معین
(کُ ش ) (اِمص .) کشتن ، قتل .
-
تروریست
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.) آن که اقدام به سوء قصد یا کشتن کسی می کند (سیاسی ).
-
تقاتل
فرهنگ فارسی معین
(تَ تُ) [ ع . ] (مص م .) یکدیگر را کشتن .
-
دست پسودن
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ دَ) (مص ل .) درنگ کردن ، وقت کشتن .
-
مقتل
فرهنگ فارسی معین
(مَ تَ) [ ع . ] (اِ.) جای کشتن . ج . مقاتل .
-
قتال
فرهنگ فارسی معین
(قِ) [ ع . ] (مص ل .) کشتن ، جنگ کردن .
-
کشتارگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) سلاخ خانه ، مذبح ، جای کشتن جانوران گوشتی .
-
گردن زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) (مص م .) کشتن ، سر بریدن .