کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کسر
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] 1 - (مص م .)شکستن ، شکستگی ، رخنه ، شکاف . 2 - (اِ.) حرکت زیر و کسره . 3 - عددی که کمتر از واحد صحیح باشد.
-
واژههای مشابه
-
کسر گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) شکست خوردن .
-
جستوجو در متن
-
کسری
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به کسر. 2 - مبلغی که از چیزی کسر آمده و نقصان دارد.
-
کسور
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) جِ کسر.
-
بالابلند
فرهنگ فارسی معین
(بُ لَ) (ص مر.) 1 - آن که قدش دراز باشد، بلندقد، بلندقامت . 2 - طولانی تر از حد معمول ، دراز. 3 - کامل و بدون کم و کسر.
-
فراکسیون
فرهنگ فارسی معین
(فِ یُ) [ فر. ] (اِ.) 1 - گروه های همفکری که در داخل یک حزب یا مجمع به وجود می آیند. 2 - در علم ریاضی خارج قسمت دو کمیت ، کسر، بَرخه . (فره ).
-
تنزیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فرود آوردن . 2 - مرتب ساختن . 3 - (اِ.) قرآن . 4 - سودی که به پول وام داده تعلق گیرد، پولی که از مبلغ برات یا سفته پیش از سررسید کسر می کنند.
-
مصارفه
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ فِ یا رَ فَ) [ ع . مصارفة ] 1 - (مص م .) مبادله کردن . 2 - (اِ.) عوارضی که به مقتضای حال مؤدیان مالیات برای جبران کسر درآمدهای مالیاتی از آنان وصول می شد.
-
صورت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . صورة ] (اِ.) 1 - سیما، شکل . 2 - رخسار. 3 - پیکره ، نقش . 4 - ظاهر. 5 - کیفیت ، چگونگی . 6 - فهرست ، لیست ، سیاهه . 7 - در ریاضی بخشی از یک کسر که در بالای خط کسری نوشته می شود. 8 - چگونگی ، کیفیت .
-
انداختن
فرهنگ فارسی معین
(اَ تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) افکندن ، پرتاب کردن . 2 - چیزی را به هدف زدن ، هدف قرار دادن . 3 - در جایی منزل کردن . 4 - راندن ، طرد کردن . 5 - فرش کردن ، گستردن . 6 - مقدّر ساختن .7 - (عا.) جنس نامرغوب را به جای جنس خوب فروختن ، کلاه گذاشتن . 8 - ط...