کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرد و مرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرد و مرد
فرهنگ فارسی معین
(کُ یا کِ یا کَ دُ مُ) (ص مر.) پست و فرومایه ، خرد و ناچیز.
-
واژههای مشابه
-
حواله کرد
فرهنگ فارسی معین
(حَ لِ کَ) [ ع . فا. ] (اِمر.) پول یا چیزی که پرداخت آن به دیگری واگذار می شود.
-
جستوجو در متن
-
جعشوش
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - گدا. 2 - مرد پست و زشت روی . 3 - مرد دراز و کوتاه . ج . جعاشیش .
-
ظنون
فرهنگ فارسی معین
(ظَ) [ ع . ] (ص .) 1 - مرد بدگمان . 2 - مرد سست و ضعیف که نتوان بدو اعتماد کرد.
-
فشل
فرهنگ فارسی معین
(فَ) [ ع . ] (اِ.) مرد بددل و ترسنده و سست .
-
بهش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (ص .) مرد خندان و گشاده رو.
-
پولادخای
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - مرد قوی . 2 - اسب دونده و نیرومند.
-
پیل افکن
فرهنگ فارسی معین
(اَ کَ) (ص فا.) کنایه از: مرد نیرومند و شجاع .
-
خرف
فرهنگ فارسی معین
(خَ رِ) [ ع . ] (ص .) مرد کم عقل و پیر.
-
ریش سفید
فرهنگ فارسی معین
(س ) (ص مر.) مرد سالخورده دارای تجربه و آگاهی .
-
زناء
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (مص ل .) آمیزش نامشروع مرد و زن .
-
شیرمرد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مر.) مرد شجاع و بی باک .
-
عرس
فرهنگ فارسی معین
(عِ رْ) [ ع . ] (اِ.) زن شوهردار و مرد زن دار.