کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کتابچه یا دفتر بغلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بیاض
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.)1 - سفیدی . 2 - دفتر سفید که در آن چیزی ننوشته اند. 3 - دفتر بغلی . 4 - کتاب دعا.
-
گید
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) دفتر راهنمای یک شهر یا یک کشور.
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] 1 - پوست . 2 - چیزی که کتاب ، دفتر و مانند آن را پوشش دهد، جلد کتاب ، جلد دفتر. ؛ توی ~ کسی رفتن کسی را وسوسه کردن و از کاری منصرف ساختن یا به کاری برانگیختن .
-
دفتر
فرهنگ فارسی معین
(دَ تَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - دستة کاغذ سفید ته دوزی شده به شکل کتاب که در آن مطلب نویسند. 2 - جایی که در آن کارهای اداری یا بازرگانی انجام گیرد. 3 - جزوه ، کتاب .
-
کراسه
فرهنگ فارسی معین
(کُ سَ یا کُ رّ سَ) [ ع . کراسة ] (اِ.) کتاب ، دفتر. ج . کراریس . کراس .
-
اسم نویسی
فرهنگ فارسی معین
(اِ نِ) [ ع - فا. ] 1 - (حامص ) نوشتن نام داوطلب یا نام خود در دفتر یک سازمان یا مدرسه و جز آن ، نام نویسی ، ثبت نام . 2 - (اِمر.) کار کسی که نام کسان را در دفتر ثبت می کند، مدت زمانی که نام نویسی جریان دارد.
-
انگاره
فرهنگ فارسی معین
( اِ رِ) (اِ.) 1 - پندار، وهم ، گمان . 2 - داستان ، سرگذشت . 3 - اندازه ، مقیاس . 4 - حساب ، دفتر حساب . 5 - طرح یا نقاشی نیمه - کاره .
-
اواره
فرهنگ فارسی معین
(اِ رِ یا رَ) [ معر. ] (اِ.) دفتر حسابی که حساب های پراکندة دیوانی را در آن نویسند؛ اوارجه ، اوارج .
-
ته بندی
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بَ) (حامص .) 1 - خوردن اندکی غذا برای رفع گرسنگی . 2 - ته دوزی کتاب یا دفتر.
-
دفترچه
فرهنگ فارسی معین
( ~. چِ) (اِمصغ .) دفتر کوچک . ؛ ~ پس انداز دفترچه ای که بانک یا مؤسسة مالی به هر دارندة حساب پس انداز می دهد و در آن مبلغ موجودی و دریافتی یا پرداختی را ثبت می کند.
-
دفترخانه
فرهنگ فارسی معین
( ~. نِ) [ معر . ] (اِمر.)اداره ای وابسته به ادارة ثبت که در آن اسناد انواع معاملات یا ازدواج وطلاق را ثبت کنند، دفتر اسناد رسمی ، محضر.
-
یادگاری
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آن چه به عنوان یادگار و یادبود باشد. 2 - (عا.) هر چیز که به عنوان یادبود و هدیه به کسی دهند. 3 - آن چه بر در و دیوارها نویسند یا بر تنة درختان کنده کاری کنند. ؛ ~ نوشتن نوشتن خط وجمله یا شعری بر در و دیوار بناها یا در دفتر کسی .