کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کامراد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - جوانمرد، بخشنده . 2 - دانشمند، دانا.
-
کام
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = کامه : 1 - مراد و مقصود. 2 - قصد، نیت . 3 - شهوت . ؛~ ِ کسی را خاریدن باعث شادکامی آن کس شدن .
-
کام
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) سقف دهان .
-
فراخ کام
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) 1 - خوشحال . 2 - توانگر، ثروتمند.
-
کام گرفتن
فرهنگ فارسی معین
(گِ رِ تَ) (مص ل .) کامیاب شدن .
-
کام بخش
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص فا.) دهندة آرزو.
-
کام وریژ
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِمر.) = ریژوکام . ریژکام : 1 - مراد و مقصود. 2 - هوی و هوس . 3 - کام .
-
ناکام و کام
فرهنگ فارسی معین
(ق مر.) خواه ناخواه .