کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاستن
فرهنگ فارسی معین
(سْ تَ) (مص ل .) کم کردن .
-
جستوجو در متن
-
کاهش
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِمص .) کاستی ، نقصان ، کاستن .
-
کاهانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) کاستن ، کم کردن .
-
کاهیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) کاستن ، کم شدن .
-
تنزیر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) کاستن ، کم گردانیدن .
-
تقلیل
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) کاهش دادن ، کاستن .
-
اقلال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - کاستن . 2 - (مص ل .) بی چیز شدن .
-
زحاف
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِ.) هر تغییری در اصولِ افاعیل عروضی با کاستن یا اضافه کردن یک یا چند حرف .
-
پیراستن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص ل .) 1 - کم کردن و کاستن برای زیبا ساختن . 2 - آرایش کردن . 3 - صیقل دادن .
-
تراست
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ انگ . ] (اِ.) اتحادیه ای مرکب از چند مؤسسة صنعتی یا مالی برای در دست گرفتن قیمت ها و کاستن از میزان رقابت ها.
-
ترانسفورماتور
فرهنگ فارسی معین
(تِ فُ تُ) [ فر. ] (اِ.) دستگاهی ک ه برای افزودن یا کاستن الکتریسته به کار رود، مبدل (فره ).
-
تصحیف
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - خطا خواندن . 2 - تغییر دادن واژه با کاستن یا افزودن نقطه های آن .
-
تمحیص
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آزمودن . 2 - پاکیزه کردن . 3 - کاستن . 4 - گوشت را از چربی و پی جدا کردن .
-
محق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تأخیر گردانیدن . 2 - محو کردن ، پاک کردن . 3 - کاستن ، کاهانیدن . 4 - (مص ل .) کاهیدن .