کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مقاطعه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص .) پیمانکار.
-
ملاحظه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) کسی که در انجام کاری همة جوانب را در نظر می گیرد.
-
ملمع کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که با طلا یا نقره روی فلزات دیگر کار می کند. 2 - کنایه از: منافق . مزوّر.
-
نازک کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص شغل .) 1 - بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند. مق سفت کار، کلفت کار. 2 - صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه .
-
هم کار
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ص مر.) 1 - هم شغل . 2 - حریف ، رقیب .
-
فراموش کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) کم حافظه ، کسی که چیزی را زود فراموش کند.
-
کار بستن
فرهنگ فارسی معین
(بَ تَ)(مص م .)1 - استعمال کردن . 2 - عمل کردن ، به جا آوردن ، اجرا کردن .
-
کار زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) استعمال کردن ، به کار بردن ، استفاده کردن .
-
کار ساختن
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (مص م .) چاره نمودن ، تهیه دیدن .
-
کار کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - عمل کردن ، به جا آوردن . 2 - به کاری پرداختن . 3 - تأثیر کردن ، کارگر شدن .
-
کرده کار
فرهنگ فارسی معین
(کَ دِ) (ص مر.) کارآزموده و باتجربه .
-
کاشی کار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص شغل .) آن که کاشی را در بنا کار گذارد. 2 - بنایی که در آن کاشی کار گذاشته شده است .
-
کم کار
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (ص مر.) 1 - تنبل . 2 - بی تجربه .
-
کهنه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) آزموده ، هشیار.
-
گشاده کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) کسی که در انجام کارها جسور است .