کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کار آب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آمد کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) خجستگی ، فرخنده .
-
آهسته کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) نرم خو، ملایم .
-
برش کار
فرهنگ فارسی معین
(بُ رِ) (ص . اِ.) کسی که کارش بریدن قطعه های مصالح اعم از پارچه ، آهن ، نایلون و همانند آن در اندازه های مناسب برای تولیدی ها باشد.
-
بزه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (ص فا.) گناهکار، مجرم .
-
باستانی کار
فرهنگ فارسی معین
(ص . اِ.) آن که ورزش زورخانه ای انجام می دهد.
-
پشت کار
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِمر.) پایداری ، همت .
-
بی کار
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) کسی که کاری ندارد.
-
پیمان کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کسی که انجام دادن کاری را در برابر گرفتن پول معینی به عهده می گیرد، مقاطعه کار، کنتراتچی .
-
ثواب کار
فرهنگ فارسی معین
(ثَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که عمل نیکو و خیر کند.
-
زیان کار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) خسران دیده ، زیانگر.
-
ساده کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) بی ریش ، امرد.
-
سبک کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) چالاک .
-
سیاه کار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) بدکار، ظالم .
-
سیه کار
فرهنگ فارسی معین
(یَ) (ص .) نک سیاهکار.
-
صاحب کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمر.) کارفرما.