کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کاردان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کاردان
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) خردمند، کارآزموده .
-
جستوجو در متن
-
کاربین
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کاردان ، کارشناس .
-
کارآمد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (ص مف .) شایسته ، کاردان .
-
کارکیا
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) پادشاه ، وزیر، کاردان .
-
باتجربه
فرهنگ فارسی معین
(تَ رِ بِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) مجرب ، کاردان .
-
انگشت
فرهنگ فارسی معین
(اَ گُ) [ په . ] (اِ.) هر یک از اجزای متحرک پنجة دست و پای انسان که بر سر آن ها ناخن روییده است . ؛~ به دهان (کن .) بسیار متعجب و حیران . ؛از هر ~ کسی هزار هنر ریختن (کن .) بسیار هنرمند و کاردان بودن .