کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیز شر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چیز فهم
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص مر.) دارای فهم و شعور، باسواد و تحصیل کرده ، صاحب اطلاع .
-
به چیز داشتن
فرهنگ فارسی معین
(ب . تَ) (مص ل .) در شمار آن چیز آوردن .
-
جستوجو در متن
-
شر
فرهنگ فارسی معین
(شَ رّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بدی . 2 - بدذاتی . 3 - فساد.
-
شرار
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ع . ] (ص .) جِ شر.
-
سوء
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) 1 - بدی ، شر. 2 - زشتی .
-
ثنویه
فرهنگ فارسی معین
(ثَ یِّ) [ ع . ثنویة ] (ص . اِ.) گروهی که به دو مبدأ خیر و شر اعتقاد دارند، دوالیسم .
-
سانح
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - واقعه (اعم از خیر و شر) ج . سوانح . 2 - انسان یا جانوری که از سمت راست شخص برآید. مق بارح . (?~سانحه (نِ حَ یا حِ) [ ع . سانحة ] (اِفا.) واقعه ، رویداد.
-
عادیه
فرهنگ فارسی معین
(یَّ یا یُِ) [ ع . عادیة ] (اِفا. اِ.) 1 - مؤنث «عادی »؛ متجاوزه ، متعدیه . 2 - جماعتی که مستعد قتال باشند. 3 - بعد، دوری . 4 - شغلی که مرد را از هر کار باز دارد. 5 - ظلم ، شر.
-
قره سواران
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) [ تر - فا. ] (اِ.) گروهی که از طرف دولت مامور حفاظت راه ها و جاده ها می شوند تا مسافران و کاروان ها را از شر قاطعان طریق محفوظ دارند، امنیه ، ژاندارم .
-
آرمانشهر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) جامعه ای خیالی و آرمانی که در آن نظام کاملی برای سعادت نوع بشر حکمفرماست واز هرگونه شر و بدی از قبیل فقر و بدبختی عاری است . و افرادش به کمال علمی و عملی رسیده و از هوی و هوس رسته اند، مدینة فاضله ، یوتوپیا.
-
کاسه
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ازع . ] (اِ.) 1 - پیاله ، ظرف . 2 - کوس . 3 - بیرونی ترین پوشش گل . ؛~ی داغ تر از آش کنایه از: واسطه ای که از صاحب حق بیشتر جوش می زند. ؛~ ای زیر نیم ~بودن کنایه از: نیرنگی در کار بودن . ؛ ~کوزة کسی را به هم زدن کنایه از: شر و فساد و خ...