کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چیزی که پیچ میخورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برخاستن از چیزی
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) (مص ل .) صرفنظر کردن از آن چیز.
-
گرد چیزی برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ. بَ. مَ) (مص ل .) از عهدة آن چیز برآمدن .
-
جستوجو در متن
-
پیچ گوشتی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) ابزاری است که به وسیلة آن پیچ ها را باز می کنند.
-
فنر
فرهنگ فارسی معین
(فَ نَ) [ تر. فنار. ] (اِ.) ابزار فلزی پیچ در پیچ که دارای قوة ارتجاعی است .
-
ملتوی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به خود پیچیده ، پیچ در پیچ شونده . 2 - نوعی از حرکت نبض که مانند ریسمان پیچیده محسوس شود.
-
لابیرنت
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ فر. ] (اِ.) 1 - ساختمانی که دهلیزهای اصلی وفرعی بسیار دارد. 2 - تودرتو، پیچ در پیچ .
-
پای آگیش
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) = پای آگیشنده : 1 - آن که به پای آویزد یا پیچد، پای پیچ ، پای آهنج . 2 - مرگ که پای پیچ هر کس شود، مرگ محتوم .
-
آرمیچر
فرهنگ فارسی معین
(چِ) [ انگ . ] ( اِ.) محور سیم پیچ شده ای که در داخل استوانة استارت و یا دینام قرار دارد.
-
کلم
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ) (اِ.) یکی از سبزی ها که به مصرف غذایی می رسد و بر چند نوع است : کلم برگ ، کلم سنگ یا قمری ، کلم پیچ که حاوی مقدار زیادی ویتامین ث می باشد.
-
رول پلاک
فرهنگ فارسی معین
( ~. پِ) [ فر. ] (اِمر.) ساختار پلاستیکی یا چوبی تو خالی برای محکم کردن پیچ در نقطه ای که به وسیلة مته سوراخ شده است .
-
نی پیچ
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (اِمر.) لولة ساخته از مفتول یا غیره که بر او آن پوست یا پارچه گرفته ، یک سر آن به قلیان متصل است و سر دیگر به دهان (به هنگام کشیدن قلیان ).
-
فازمتر
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ فر. ] (اِ.) وسیله ای معمولاً به شکل پیچ گوشتی دارای لامپی کوچک که به وسیلة آن می توان وجود جریان برق را در پریز و... نشان داد. فازسنج ، فازنما.
-
قر
فرهنگ فارسی معین
(قِ) (اِ.) (عا.) ادا و اطوار، پیچ و تابی که به بدن می دهند. ؛ ~ کمر انداختن کمر خود را با حرکات عشوه آمیز تکان دادن .
-
حدیده
فرهنگ فارسی معین
(حَ دِ) [ ع . حدیدة ] (اِ.) 1 - صفحه ای فلزی و سوراخ دار که فلزات را با گذرانیدن از آن به شکل میلة نازک و مفتول درآورند. 2 - ابزاری که به وسیلة آن میلة فلزی را رِزوه کرده به شکل پیچ درآورند.