کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوبآوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آوند
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ په . ] ( اِ.) 1 - ظرف . 2 - کوزة آب یا شراب . 3 - لوله هایی که شیرة خام را از ریشه به برگ ها می رساند.
-
آوند
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) دلیل ، برهان .
-
چوب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - ماده ای سخت که ریشه و ساقه و شاخة درخت را تشکیل می دهد و آن را برای ساختن اشیاء به کار می برند . 2 - تنة بریده شدة درخت . 3 - (عا.) واحد پول در معاملات بازار و بسته به بزرگ بودن و یا کوچک بودن معامله : 1000چوب یعنی 1000 تومان . ...
-
ستن آوند
فرهنگ فارسی معین
(سُ تُ وَ) (اِمر.) = ستناوند. استوناوند. ستاوند. ستافند: 1 - بالا خانه ای که پیش آن مانند ایوان گشاده بود. 2 - بالاخانه . 3 - صفة بلندی که سقف آن را بر ستونی افراشته باشند.
-
چوب الف
فرهنگ فارسی معین
(اَ لِ) (اِمر.) (عا.) 1 - کاغذ باریکی که لای کتاب می گذارند به نشانة اینکه تا اینجا خوانده شده . 2 - چوب باریک .
-
چوب پا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) عصا.
-
چوب زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) 1 - کتک زدن . 2 - (عا.) قیمت گذاشتن و تقویم اجناس از طریق حراج . ؛~ حراج چیزی را زدن آن راحراج کردن یا بسیار ارزان فروختن .
-
چوب بست
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) مجموعة قطعات چوبی یا آهنی که عمودی و افقی به هم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا روی آن کار کنند، داربست .
-
چوب پنبه
فرهنگ فارسی معین
(پَ بِ) (اِمر.) نوعی چوب سبک که از پوست درختان مخصوص به اندازه های مختلف سازند، و برای بستن سر بطری و مانند آن به کار برند.
-
چوب لباسی
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ فا - ع . ] (ص . اِ.) 1 - چوب - رختی . 2 - وسیله ای به شکل میله ای منحنی متصل به قلاب برای آویزان کردن لباس .