کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چوبک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چوبک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) 1 - گیاهی دارای گل های مجتمع با برگ های خاردار و ریشة ضخیم . ریشة این گیاه را پس از خشک کردن می کوبند و نرم می کنند و در شستن لباس به کار می برند. 2 - چوب کوتاه و باریکی که بعضی از سازهای کوبه ای مانند طبل را با آن می نوازند. 3 - نام تخته ...
-
واژههای مشابه
-
چوبک زن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. زَ)(ص مر.)1 - دُهُل زن ، طبل زن . 2 - مهتر پاسبانان .
-
جستوجو در متن
-
آذربو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = آذربویه : گیاهی است جزو تیرة اسفناج و خودرو است و برگ های ریز به هم فشرده دارد. ریشة آن را گلیم شوی یا چوبک اشنان گویند.
-
چوبکی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص نسب .) 1 - مهتر پاسبانان ، چوبک زن . 2 - نوکر عسس و داروغه .
-
شوبک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ معر. ] 1 - (اِمصغ .) چوبی که خمیر را بدان پهن می کنند؛ وردنه ، چوبک . 2 - چوب پاسبانان .
-
واشنگ
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) 1 - چوبک زن ، کسی که در شب های ماه رمضان با آواز یا صدای طبل مردم را بیدار می کند. 2 - مهتر پاسبان .
-
غمازک
فرهنگ فارسی معین
(غَ مّ زَ) [ ع - فا. ] (اِمصغ .) چوبکی که بر ریسمان قلاب و شست ماهیگیری بندند و در آب اندازند و آن چوبک به آب فرو نرود و هرگاه ماهی به قلاب آویزد، آن چوبک فرو رود و معلوم شود که ماهی به قلاب آویخته است .
-
چوبه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) 1 - چوبی که بدان خمیر نان را تنک سازند؛ صوبج (معر.) 2 - خدنگ . 3 - تازیانه . 4 - زخمه . 5 - چوبدستی . 6 - چوبک .
-
کلنده
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ دَ یا دِ) (اِ.) چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود؛ لکلکه .