کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار فرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چهار ارکان
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - چهار حد جهان : مشرق ، مغرب ، شمال و جنوب . 2 - نوعی خیمة چهارگانه .
-
چهار مضراب
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) = چارمضراب : اصطلاحی است در نواختن آهنگ موسیقی ، نوعی از آهنگ موسیقی که نوازندة ساز در دستگاه های مختلف آواز می نوازد تا آوازخوان برای خواندن مهیا شود، گونه ای از زدن که زننده خواننده را برای خواندن مهیا سازد.
-
جستوجو در متن
-
فرس
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ) [ ع . ] (اِ.) اسب .
-
فرس نهادن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ. نَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) شکست خوردن ، درمانده شدن .
-
فرس راندن
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - اسب راندن . 2 - کنایه از: جستجو کردن ، تفحص کردن .
-
فرس نامه
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَ مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) کتابی که از اسب ، اندام و انواع آن بحث کند.
-
اسپ
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - اسب ، فرس . 2 - یکی از مهره های شطرنج . ؛~ و فرزین نهادن مات کردن ، مغلوب کردن (در شطرنج ). 3 - جزو دوم بسیاری از نام های کهن ایرانی : گشتاسپ ، لهراسپ ، جاماسپ و غیره .
-
فرس ماژور
فرهنگ فارسی معین
(فُ ژُ) [ فر. ] (اِ.) حالتی که شخص برخلاف میل مجبور به انجام یا ترک فعلی شود، قوة قهریه ، زور و فشار به گونه ای که نتوان از آن اجتناب کرد.