کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهار آینه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چهار ارکان
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - چهار حد جهان : مشرق ، مغرب ، شمال و جنوب . 2 - نوعی خیمة چهارگانه .
-
چهار مضراب
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) = چارمضراب : اصطلاحی است در نواختن آهنگ موسیقی ، نوعی از آهنگ موسیقی که نوازندة ساز در دستگاه های مختلف آواز می نوازد تا آوازخوان برای خواندن مهیا شود، گونه ای از زدن که زننده خواننده را برای خواندن مهیا سازد.
-
جستوجو در متن
-
آیینه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) آینه ، قاپ یا تاسی که نتوان حکم کرد که به چه شکلی نشسته است .
-
خراز
فرهنگ فارسی معین
(خَ رّ) [ ع . ] (ص فا.)1 - موزه دوز، مَشک - دوز. 2 - آن که مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد.
-
خرازی
فرهنگ فارسی معین
(خَ رّ) [ ع - فا. ] (اِمر.) دکانی که در آن مهره ، آینه ، گردن بند و زیورآلات زنانه به فروش می رسد.
-
صقال
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] 1 - (مص م .) زدودن شمشیر و آینه و جز آن ، صیقل زدن . 2 - (اِمص .) زدودگی ، جلا.
-
تابخانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) 1 - خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد. 2 - حمام ، گرمابه . 3 - خانة زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود. 4 - شبستان .
-
قاب
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) 1 - بشقاب بزرگ و کم و بیش گود. 2 - جلد یا غلاف برخی چیزها، مانند: عینک ، ساعت . 3 - جسم سخت از چوب یا غیر چوب بر گرد عکس ، آینه و... که نگه - دارندة آن باشد، چارچوب .
-
آیینه
فرهنگ فارسی معین
(یِ نِ) [ په . ] ( اِ.) = آینه . آئینه : 1 - تکه شیشه ای که با جیوه پشت آن را پوشش می دهند تا بتوان صورت هر چیزی را به واسطة نور در آن منعکس کرد. 2 - مجازاً هر چیز صاف و براق . 3 - (کن .) دل عارف . ؛~ی عیب شکستن (کن .) ترک عیب جویی کردن . ؛~ در شه...
-
آن
فرهنگ فارسی معین
1 - پسوند دال بر زمان : بامدادان ، ناگاهان . 2 - پسوند دال بر مکان و موطن : گیلان ، یونان ، ایران ، دیلمان . 3 - پسوند حاصل مصدر است در آخر ریشة فعل : چادردران کردن ، راه جامه دران . 4 - پسوند دال بر کثرت و استمرار در آخر اسم فاعل (مرخم .): درم - ر...