کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چهارپا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چهارپا
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) = چهارپای . چارپا: هر حیوانی که چهار پا (دو دست و دو پا) دارد و غالباً به اسب و الاغ و قاطر و شتر اطلاق می شود.
-
جستوجو در متن
-
چارپار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) چهارپا.
-
خراس
فرهنگ فارسی معین
(خَ) (اِمر.) آسیایی که با نیروی چهارپا یا خر کار می کند.
-
ستور
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ په . ] (اِ.) چهارپا، حیوان بارکش .
-
الیز
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - جفتک زدن چهارپا. 2 - جفتک .
-
بهیمه
فرهنگ فارسی معین
(بَ مِ) [ ع . بهیمة ] ( اِ.) چهارپا، ج . بهایم .
-
بارکش
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِفا.) 1 - باربردار، حمال . 2 - چهارپا یا ارابه یا اتومبیلی که بار برد.
-
پوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - پیرامون دهان جانوران چهارپا. 2 - دهان .
-
راندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (مص م .) 1 - بیرون کردن . 2 - راه انداختن چهارپا. 3 - طرد کردن .
-
نعم
فرهنگ فارسی معین
(نَ عَ) [ ع . ] (اِ.) چهارپا، مانند شتر و گوسفند. ج . انعام .
-
جمنده
فرهنگ فارسی معین
(جُ مُ دِ یا دَ) 1 - جنبنده ، متحرک . 2 - دابه ، چهارپا. 3 - شپش .
-
خرجین
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (اِ.) کیسه مانندی که بر پشت چهارپا می گذارند و از دو طرف آویزان شده در آن اجناس را قرار می دهند.
-
رانکی
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (اِ.) تسمة عقب پالان که بر ران چهارپا قرار گیرد، پاردم . ؛~ کسی بودن کنایه از: منحرف شدن از جادة عفاف یا دیانت .
-
سمندر
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ دَ) (اِ.) جانوری دوزیست شبیه سوسمار، چهارپا دارد و رنگ پوستش تیره است با لکه های زرد. می گویند در آتش نمی سوزد.