کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] (اِ.) یکی از سازهای سیمی که به وسیلة انگشتان دست نواخته می شود.
-
چنگ
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) پنجه و مجموعة انگشتان انسان و دیگر جانوران .
-
چنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) منحنی ، خمیده .
-
چنگ
فرهنگ فارسی معین
(چُ) (اِ.) = چنگیدن : سخن ، گفتار.
-
واژههای مشابه
-
چنگ رومی
فرهنگ فارسی معین
(چَ گِ) (اِمر.) شلیاق ، یکی از صورت های فلکی شمالی ؛ که به صورت چنگی فرض شده است . پرنورترین ستارة آن نسر واقع می باشد و اثافی و دیگ پایه هم گویند.
-
جستوجو در متن
-
امتساک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - چنگ زدن . 2 - نگاه داشتن .
-
چنگی
فرهنگ فارسی معین
(چَ)(ص نسب .)1 - چنگ زدن .2 - مطرب ، خنیاگر.
-
درآویختن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. تَ) (مص م .) 1 - گلاویز شدن ، چنگ زدن . 2 - آویزان شدن .
-
صناج
فرهنگ فارسی معین
(صَ نّ) [ ع . ] (ص .) صنج زن ، دف زن ، چنگ زن .
-
نسر واقع
فرهنگ فارسی معین
( ~. قِ) [ ع . ] (اِمر.)یکی از ستاره های قدر اول صورت فلکی چنگ رومی (شلیاق ) .
-
لاو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) لو. ؛ به ~ دادن : مفت از چنگ دادن چیزی را. ؛ به ~ شدن : از دست رفتن ، لو رفتن .
-
متشبث
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ شَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) آویخته ، چنگ زننده .
-
مستعصم
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ ص ) [ ع . ] (اِفا.) چنگ زننده ، پناه برنده .