کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چشمه در ماهی بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
چشمه چشمه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ~.) (ص مر.) سوراخ سوراخ ، خانه خانه ، مشبک .
-
چشمة آفتاب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) کنایه از: خورشید.
-
چشمة خضر
فرهنگ فارسی معین
( ~ خِ)(اِمر.) آب حیات ، آب زندگانی .
-
جستوجو در متن
-
ماهی تابه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) ظرف فلزی پهن که در آن ماهی یا چیز دیگر سرخ می کنند، ماهی تاوه .
-
ذوالنون
فرهنگ فارسی معین
(ذُ نُّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - صاحب ماهی . 2 - لقب حضرت یونس (ص ) به خاطر رفتن در شکم ماهی .
-
مصونیت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) محفوظ بودن ، در امان بودن
-
حرشف
فرهنگ فارسی معین
(حَ شَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - فلس ماهی . 2 - ملخ که هنوز بال در نیاورده باشد.
-
کفال
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) یکی از انواع ماهی ها که در سال های اخیر در بحر خزر به تکثیر آن پرداخته اند.
-
رکاب
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - حلقه ای فلزی در دو طرف زین که سوار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد. ج . رُکَب . 2 - پله مانندی از فلز در بخش ورودی و خروجی اتوبوس . ؛پا در ~ بودن حاضر بودن ، آماده بودن . ؛ ~گران کردن تند راندن .
-
آیینة کسی بودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ء کَ. دَ) (مص ل .) به طور محض در همة حرکات مقلد کسی بودن و از خود ابتکاری نداشتن .
-
شبانه روزی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) دارای فعالیت بی وقفه در تمام شب و روز. (?(شباهت (شَ هَ) [ ع . ] (مص ل .) شبیه بودن ، مانند بودن .
-
شهید
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) کشته شده در راه خدا و دین و وطن . ج . شهدا. ج . شهدا. ؛ ~ کسی بودن سخت شیفتة کسی بودن .
-
قمر
فرهنگ فارسی معین
(قَ مَ) [ ع . ] (اِ.) ماه . ج . اقمار. ؛ ~در عقرب بودن کنایه از: بد یا آشفته بودن وضع .
-
کمان
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ په . ] (اِ.) وسیله ای برای تیراندازی در قدیم . ؛ ~به زه بودن کنایه از: آمادة نبرد بودن .