کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
چسبناک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
چسبناک
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) آغشته به مادة چسبنده ، نووچ .
-
جستوجو در متن
-
الفنج
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) چسبیده ، چسبناک .
-
چسبندگی
فرهنگ فارسی معین
(چَ بَ دِ) (حامص .) چسبنده بودن ، چسبناک بودن .
-
دوسنده
فرهنگ فارسی معین
(سَ دِ) (ص فا.) 1 - چسبناک ، چسبنده . 2 - زمینِ لیز.
-
صمغ
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (اِ.) مایع چسبناک و لزجی که از بدنة برخی درختان خارج می شود.
-
نوچ
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) 1 - چسبناک ، چسبناکی ناشی از شیرینی . 2 - کاج .
-
سریش
فرهنگ فارسی معین
(س رِ) (اِ.) ریشة گیاهیست که آن را آرد می کنند و از خمیر آن ماده ای چسبناک به دست می آورند.
-
تمبر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ فر. ] (اِ.) تکه کاغذی کوچک و چسبناک که ادارة پست چاپ و در مقابل اخذ حق حمل و نقل نامه ها و غیره به نامه و محمول الصاق کند.
-
زنجاب
فرهنگ فارسی معین
(زُ یا زِ) (اِمر.) = زنج آب : 1 - زنج درخت که هنوز سفت و منجمد نشده . 2 - ترشحات کم و بیش چسبناک و آب شکل خارج شده از زخم های جلدی ملتهب .
-
بتونه
فرهنگ فارسی معین
(بَ نِ) [ ازع . ] (اِ.) = بتانه : خمیری چسبناک مرکب از گل سفید و روغن بزرک که برای پر کردن درزهای بین شیشه و قاب و همچنین آماده سازی سطح اجسام پیش از رنگ کردن به کار رود، زاماسکه ، زامسقه .